خلاصه داستان: یک پسر تامیلی با دختری از بیهار آشنا می شود، آنچه در ادامه می آید داستانی عاشقانه برای قرن هاست. روایتی غیرخطی از دو عاشقانه که به موازات هم از خطوط زمانی متفاوت پیش می روند.
خلاصه داستان: یک مرد جوان وقتی ماشین سهمیه ایش به سنگ می خورد و خراب می شود .
وقتی که به طور جادویی هر روز چیزهای جدیدی را در ماشینش به دست می آورد، زندگی او تغییر می کند.
اگر فقط بتواند بفهمد چه چیزی باعث آن شده است؟