خلاصه داستان: جوزف و ماریا تورا در شرکت تئاتر خود در ورشو فعالیت می کنند و بازی می کنند. ماریا طرفداران زیادی دارد، از جمله یک ستوان جوان در نیروی هوایی لهستان، استانیسلاو سوبینسکی. هنگامی که نازی ها برای شروع جنگ جهانی دوم به لهستان حمله می کنند، سوبینسکی و همکارانش به انگلستان می گریزند در حالی که توراها اکنون مجبورند تحت محدودیت های شدیدی کار کنند و...
خلاصه داستان: یک صاحب کافه آمریکایی بدبین و بدبین در تلاش است تا تصمیم بگیرد که آیا به معشوق سابقش و شوهر فراری اش کمک کند تا از دست نازی ها در مراکش فرار کنند یا نه.