خلاصه داستان: دختر آقای سعادت با مهندس مهران قرار ازدواج گذاشتهاست. آقای سعادت، که آدم بدگمانی است، آقا تقی خیالاتی و دست و پا چلفتی را مأمور میکند تا مهران را زیر نظر بگیرد ...
خلاصه داستان: صبريه، بيوه جواني است كه همسرش را در آبادان از دست داده و همراه با مهاجران جنگ با پدر و مادر و فرزندش در اقامتگاهي در تهران ساكن شدهاست...