داستان فیلم
مردی که در پایان فصل در یک شهر ساحلی آب می زند و به دنبال ماندن است تا بتواند دوباره با همسرش که به تازگی فوت کرده است ارتباط برقرار کند.
مردی که در پایان فصل در یک شهر ساحلی آب می زند و به دنبال ماندن است تا بتواند دوباره با همسرش که به تازگی فوت کرده است ارتباط برقرار کند.
نانا میزبان جوان مسافرخانه ناکاجیما در شهری در کنار دریا است. در اوایل ماه سپتامبر که مسافرخانه ناکاجیما برای تجارت تعطیل است، مرد جوانی به نام شونتارو ظاهر می شود و می گوید که واقعاً می خواهد در مسافرخانه بماند. او توضیح می دهد که یک ماه پیش عزیزش را از دست داده و او درست قبل از مرگ در مسافرخانه اقامت داشته است. شونتارو برای دنبال کردن رد پای معشوق متوفی، شبانه روز در شهر و ساحل پرسه میزند. نانا که رفتار داوطلبان شونتارو را که در شهر نشان میدهند تماشا میکند و میبیند که زیاد با او در حال معاشقه است. این شهری است که او بیشتر از هر کس دیگری می شناسد. علاوه بر این، درست مانند شونتارو، او نیز کسی است که با درد از دست دادن عزیزان زندگی می کند. نانا و شونتارو زمانی را با هم می گذرانند و رازهای یکدیگر را به اشتراک می گذارند، بر یکدیگر تأثیر می گذارند و در نهایت زمان یخ زده آنها شروع به حرکت می کند.
A man washing up in a seaside town at the end of the season and seeking to stay so that he can reconnect with his recently deceased wife. There he is guided by a young woman.