خلاصه داستان: پسری هفت ساله به نام آمریگو که در سال 1946 خانواده فقیر خود را در ناپل ترک می کند و سوار قطار می شود تا به عنوان بخشی از ابتکار عمل پس از جنگ برای نجات کودکان از فقر، با خانواده ای ثروتمندتر در شمال زندگی کند.
خلاصه داستان: سال ۱۹۴۴، ورمیلیو، یک روستای دورافتاده کوهستانی. ورود پیِترو، یک سرباز فراری، به خانواده معلم محلی و عشق او به دختر بزرگ معلم، مسیر زندگی همه را تغییر خواهد داد.
خلاصه داستان: پدری که در یک پروسه دشوار طلاق غوطه ور شده است، زمانی که فرزندانش از خانه روستایی دور افتاده خود ناپدید می شوند، ماموریت خطرناکی را آغاز می کند.
خلاصه داستان: در دل شلوغیهای مومبای، پرابها، پرستاری که زندگیاش به هم ریخته است، روزهای سختی را میگذراند. اما وقتی از همسر جداشدهاش هدیهای غیرمنتظره دریافت میکند، احساسات جدیدی در او بیدار میشود ...
خلاصه داستان: پس از 20 سال، اودیسه سرانجام به ایتاکا بازمیگردد، جایی که میبیند همسرش توسط خواستگارانی که برای پادشاه شدن با هم رقابت میکنند زندانی شده و پسرش در معرض مرگ به دست آنهاست.
خلاصه داستان: جنگ جهانی اول است و دکتر استفانو زورزی روزهای خود را در درمانگاه معافیت در یکی از شهرهای بزرگ شمال ایتالیا میگذراند، جایی که نه تنها از سربازانی که از کشتار جبهه بازمیگردند مراقبت میکند، بلکه با شبیهسازی و خودآزاری کسانی که امیدوارند معاف شوند، مبارزه میکند و ...