خلاصه داستان: یک سوپرمارکت در حومه مسکو قلب تاریکی برای "کارمندان" ازبکی است که شبانه روز در آنجا کار می کنند و مورد تهدید، آزار و اذیت و زندان قرار می گیرند.
خلاصه داستان: سدیک، جوانی سرکش است که در دانشگاه به فعالیتهای سیاسی مشغول بوده و تبدیل به یک خبرنگار جناه چپ در دهه 70 می شود، در حالی که پدرش دوست داشته او مهندس کشاورزی شده و کنترل مزرعه خانوادگی شان را به عهده بگیرد.
در صبح 12 سپتامبر سال 1980 وقتی کشور درگیر یک کودتا است آنها نمی توانند خود را به بیمارستان و پزشک برسانند و...
خلاصه داستان: معلم جوانی امیدوار است پس از چهار سال خدمت اجباری در روستایی دورافتاده به استانبول منتقل شود، اما دو دانش آموز او را به تماس نامناسب متهم می کنند...