خلاصه داستان: ویکرانت خانا کاپیتان پروازی است که از دبی به کوچی با مسافران و خدمه 150 نفره و کمک خلبان تانیا آلبورکوئرکی سفر میکند. هوا به دلیل باران های شدید و طوفان بسیار بد است. اداره هوانوردی از ویکرانت خانا می خواهد که پرواز را به سمت بنگلور تغییر دهد اما ... ویکرانت تصمیم می گیرد از فرصت استفاده کند و در کوچی فرود بیاید