داستان فیلم
The Shining،مرد نویسندهای به همراه همسر و فرزندش در هتلی به عنوان سرایدار اقامت میگزیند تا در طول فصل زمستان و در آرامش فضای هتل داستانش را به پایان برد. در طول فصل زمستان به دلیل بارش برف بسیار راههای مواصلاتی به هتل بسته شده و ...
The Shining،مرد نویسندهای به همراه همسر و فرزندش در هتلی به عنوان سرایدار اقامت میگزیند تا در طول فصل زمستان و در آرامش فضای هتل داستانش را به پایان برد. در طول فصل زمستان به دلیل بارش برف بسیار راههای مواصلاتی به هتل بسته شده و ...
درخشش قصه خشم است، خشمی كه اخلاق حیوانی را وقع می نهد و خاستگاهش چیزی نیست جز عقده، حقارتها و كاستیهای شخصیتی یك انسان.
او یك مسئله روانشناسانه را مطرح میكند: عقده. آقای تورنس یك آدم عقده ایست. به سكانسی كه تورنس به همسرش اشاره می كند و تذكرهای پیاپی او را برای بدرفتاری با دنی یادآور می شود نشان دهنده همین واقعیت است و این عقده همچون دملی چركین بصورت اعمال خشونت و قتل سرباز می زند.
این یك جامعه كوچك است و مشت نمونه خروار است.
یكی دیگر از جنبه های روانشناسانه فیلم The Shining ارتباط دنی پسر تورنس با دوست خیالی خویش «تونی» است. تونی نماینده تمام خللها و نقص هایی است كه یك انسان می تواند داشته باشد. آن چیزهایی كه آدمها بدان ها نیازمندند و حتی بیشتر از آن نسبت به آنها احساس مالكیت می كنند اگر از آدمی باز پس گرفته شوند یك معضل روانی ایجاد می شود. نیاز به امنیت، نیاز به محبت و هم صحبت از جمله نیازهای فطری یا به زعم روانشناسان از نیازهای غریزی انسان است. دنی بر اساس چنین نقصی صاحب دوستی چون تونی شده است و تمام عقل خود را به او عاریت می دهد. دقت كنید كه افكار عاقلانه دنی از زبان تونی ذكر می شوند.