خلاصه داستان: در بخش بهار، کودکی کنار استادش در یک صومعۀ بودایی پروش مییابد. کودک پر از شر و شور و سبکبالی است که البته با کمی رذلی و تخسی هم همراه است. کودک در دل طبیعت بکر و آرام بزرگ میشود...
در فصل تابستان، راهب فیلم را در زمان نوجوانی میبینیم. او بدور از هرگونه آلایش و فکر پلیدی در کار خدمت به استاد و پرستش بودا زندگی میکند. ...
در پاییز فیلم، استاد بودایی بهطور اتفاقی به خبری در روزنامه برمیخورد که مردی پس از قتل همسرش متواری شدهاست ...
در بخش زمستان، راهب پس از سالها به صومعۀ حالا متروک بازمیگردد...
خلاصه داستان: دونگ چول (گونگ یو) بهترین مامور در کره شمالی است، تا زمانی که در حین انجام مأموریت رها شود، همسر و دخترش کشته شوند. شکار شده و در حال فرار، بین اندوه و انتقام گیر افتاده است.
خلاصه داستان: دو نفر در زمان های مختلف زندگی می کنند. Seo-Yeon در زمان حال زندگی می کند و Young-Sook در گذشته زندگی می کند. یک تماس تلفنی این دو را به هم متصل می کند و زندگی آنها غیرقابل بازگشت تغییر می کند...
خلاصه داستان: سانگ گون یک گانگستر است و میخواهد یک زندگی عالی داشته باشد. او تبدیل به رئیس یک باند میشود و انتظار دارد تمام افتخارات را از آن خود کند اما کم کم متوجه میشود زندگی او تبدیل به جهنمی پر از دسیسه و خیانت ها شده است…
خلاصه داستان: 4 سال پس از وقایع عملیات جمع آوری منطقه گاریبونگ، به واحد جرایم عمده پلیس Geumcheon ماموریت داده می شود تا یک فراری را که به ویتنام فرار کرده بود بازگرداند. پلیس جانور ما سئوک-دو و سروان جئون ایل-من به طور مستقیم متوجه می شوند که در تمایل مظنون به تسلیم شدن و کشف جنایات قاتل وحشتناکی به نام کانگ هاه سانگ مشکلی وجود دارد.