خلاصه داستان: در زمستان ۱۹۸۷، جری لاندگارد یک فروشندهٔ اتومبیل در مینیاپولیس دچار مشکلات مالیست. بعد از اینکه شپ پرودفوت یک سرخپوست سابقه دار که در شرکت جری تعمیرکار است جری را به دو تبهکار، شووالتر و گایر گریمسراد معرفی میکند...
خلاصه داستان: پس از مرگ پدر و مادر خواندهاش، یک اپتومتریست جوان سیاهپوست موفق با مادر بیولوژیکیاش - یک کارگر سفیدپوست تنها که در شرق لندن در فقر زندگی میکند- ارتباط برقرار میکند.
خلاصه داستان: وکيلي تازه کار، دفاع از مردي سياه پوست به نام «کارل لي هيلي» (جکسن) را به عهده مي گيرد. «کارل» دو جوان سفيد پوست را به خاطر اذيت و آزار دختر ده ساله اش کشته و اين در شرايطي است که کوکلوکس کلان هاي محلي به رهبري «فردي لي باب» (کيفر ساترلند) محبوبيت دوباره اي پيدا کرده اند...
خلاصه داستان: سه دزد در حالیکه دارند از یک صحنه ی جرم فرار میکنند، خود را در در محاصره ی پلیس میبینند و به ناچار شروع به گروگانگیری و درگیری با پلیس برای نجات خود میکنند اما این در حالی است که نیروهای پلیس به خاطر آنها کافه را محاصره نکرده اند بلکه چیزی بزرگتر آنها را به آنجا کشانده…